امشب عقد احسان بود. آخرین نفرمون هم رفت قاطی مرغا. الان اومدیم خونه رضا و الهام و منتظر عروس و دامادیم. جای وحید و امیر خالی. خیلی جاشون خالیه. امیر که اون دنیاست و وحید هم تازه از بیمارستان مرخص شده و اومده خونه پدرش و نتونست امشب پیش ما باشه. همین شبها و همین لحظاته که میمونه و بس.
عن در احوالات این روزها...برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 64 تاريخ : پنجشنبه 25 آبان 1402 ساعت: 16:59
تعداد پسرهایی که در طول زندگیم باهاشون رفاقت عمیق و خانوادگی داشتم زیر انگشتان یک دسته. شاخص ترین امیر بود که رفت و امروز در کمال ناباوری زنگ زدند که وحید بخاطر لخته شدن خون در مخچه رفته آی سی یو و.....
نمیدونم چی بگم...
اما واسه من و وحید ، این دوستی ها مثل یک تکه الماس درخشان وسط تاریکی و منجلابه
وحید ، سرت سلامت. تو رفیق خوب مایی. برامون بمونی
عن در احوالات این روزها...برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 50 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 23:00
گفت ساغری، همت کجاست؟ گفتم پایینه. راهش ندادند
گفت میبینی چه لَمی دادم؟؟!!
بعد یهو یادش رفت من بالای سرش هستم، خیره به سِرُم نگاه کرد
منم راهروی تاریک و سبز و سرد و بدبوی آی سی یو رو گرفتم و اومدم پایین
عن در احوالات این روزها...برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 47 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 23:00
برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 45 تاريخ : چهارشنبه 17 آبان 1402 ساعت: 23:00
برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 49 تاريخ : جمعه 5 آبان 1402 ساعت: 0:53
برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 40 تاريخ : جمعه 5 آبان 1402 ساعت: 0:53
برچسب : نویسنده : dkhozabalat1 بازدید : 55 تاريخ : جمعه 5 آبان 1402 ساعت: 0:53